روزمرگی 100

ساخت وبلاگ

+چه عدد رندی 100:))))ولی چه زود 100 شد:)

+مرسی واسه کامنت هاتون...نیلوفرررررر دمت گرم خیلی راه حل باحالی رو گفتی....واسه واتس آپ هم بگو لطفا! البته نا گفته نماند که دیشب از ساعت 6 تا 12 وقتمو گرفت...هرکاری میکردم نمیتونستمpdf کنم ..نه با گوشی نه با لپ تاب...اخرش با گوشی موفق شدم...ولی خوب از بس این چت ها زیاد بود ک خسته شده بودم:/ شاید یک پنجم اول چتهامو تو تلگرامو بیخیال شدم..با این حال 200 صفحه شد تو  pdf:| شاید واقعا کارم خنده دار باشه...چون شاید هیچ وقت اینا نیازم نشه..ولی نمیدونم حس میکنم اگه داشته باشم بهتره:/ هیمنجوری خیلی بی دلیل!


+دیشب وقتی داشتم چت هارو سیو میکردم...حس و حال عجیب غریبی بود:/ ی جاهایی به خودم فحش میدادم...ی جاهای به اون!

به خودم فحش میدادم اینکه وقتی میدیدم خیلی وقتا جوابمو نمیده...کوتاه جواب میده من مثل اسکل ها هی ادامه میدادم..اخه چطور ب خودم اجازه میدادم اینقدر کوچیک شم پیشش؟اون مگه چی داره؟ی پسر خیلیییییی خیلییییی معمولیه!!!! ب اون فحش میدادم که چرا ی وقتایی حرفی میزد که نباید میزد...اصلا ی پسر چرا باید یه ی دختر غریبه بگه مواظب خودت باش؟ چرا باید بگه چقدر عکست قشنگه..چقدر زیبا شدی! و کلی از این حرفای این مدلی!

+نمیخوام بگم وجودش تو زندگیم ب ضررم بود...چون واقعا از لحاظ درسی بهتر شدم...شاید اون واسم ی تلنگر بود..ولی خوب اگه بگم بهم هیچ ضربه ای از طرفش وارد نشد دروغ گفتم!


+بیخیال همه این ها:))) ولی یادم باشه...هیچ وقت هیچچچچ وقت...هیج وقت هیچ وقت..دیگه به کسی اینجوری  نزدیک نشم...باید یاد بگیرم اگه از کسی خوشم میاد(حتی اگه پایین تر از من هست از بعضی از لحاظ ها) نباید هیچ کاری انجام بدم...حتی ی نزدیک شدن ساده...چون اینجوری فقط طرف فکر میکنه کی هست حالا...بطور نامحسوس واست شاخ بازی در میاره...هنوزم تعجب میکنم چراااا اینجوری شد...واقعا چرا از چنین کسی خوشم اومد! نمیفهمم واقعا نمیفهمم!

+باید ی چیزایی رو یاد بگیری...اینکه تو خودت تنهایی رو انتخاب کردی...پس باید پاش وایسی...تو دلت نمیخواد مثل خیلی از دخترا دست ب دست شی....پس باید ی چیزایی رو قبول کنی...اینکه شاید تا اخر عمرت با همین تنهایی سر کنی...البته دور از انتظار هم نیست...وقتی تاحالا حتی 1 پسرم نشده که تاییدش کنی از نظر خودت...حس کنی چقدر خوبه این طرف ؛چقدر میشه کنارش اروم بود...پس نگرد...شاید نیست...شاید قرار نیس کسی بیاد...انتظار ادمو پیر میکنه...خیلی سخت تر از خود تنهاییه!

واقعا نمیدونم چرا فکر میکنم اون خانم دکتر متخصص مجردمون خیلی زندگیش بده؟چرا با دیدنش همش ب خودت میگی چقدر تنهاس!چرا اینقدر میترسی از تنهایی؟مگه چی میشه توام بشی مثل اون؟

دیگه دلم میخواد فکر نکنم ب  اومدن کسی تو زندگیم.. قرار نیست وضعم تغییر کنه..من الان همینم..و همینم خواهم موند...باید یادم باشه ی هدف های دیگه دارم

اینکه پزشک خوبی بشم...اینکه استریت شم...اینکه تخصص قبول شم...خونه خوب..ماشین خوب...باید ب همشون برسم تا 27.28 سالگیم

برای من فقط همینا مهمههههه نه چیز دیگه اییییی!

دلم نمیخواد دیگه ب هیچی فکر کنم غیر اینا!


+نخندین ب نوشتهای بالا...تازه خیلی حرفای دیگه بود تو دلم..از ترس خیلی از چیزا نگفتمش ...این پستم زود رمز دار میشه


+تصمیم گرفتم ی خط ثابت بخرم...تا فردا...و اینکه با اون تلگرام عضو شم...و چند تا گروه مهم مثل کلاس و...ک ب دردم میخوره رو عضو شم.....بقیه گروهای خوانوادگی با همین خطی ک الان دارم هستم....و کلا برنامه تلگرامم ک واسه همین خط قدیمست رو پاک کنم...هر 1.2ماه ی سر بهش بزنم ..بیینم چ خبره...اینجوری بهتره..هرکسیم ک کاری داشته باشه باهام...میبینه خیلی وقته تلگرام انلاین نشدم sms میده بهم...شماره جدیدمم ب همه نمیدم:)



پله پله تا خوشبختی...
ما را در سایت پله پله تا خوشبختی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0ta-khoshbakhti6 بازدید : 78 تاريخ : چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت: 13:54